روزگار جوانی

نوشته های یک جوان در روزگار جوانی

روزگار جوانی

نوشته های یک جوان در روزگار جوانی

چیزی به اسم مسئولیت اجتماعی

«پادشاهی تصمیم می گیره حس مسئولیت پذیری مردمش رو بسنجه. بخاطر همین سنگی رو وسط جاده میذاره و همون نزدیکی ها پنهان میشه تا برخورد مردم با این صحنه رو ببینه. خیلیها با بی تفاوتی نگاهی به سنگ می انداختند و به راهشون ادامه می دادند (چون با وجود سنگ هنوز راه برای عبور و مرور باز بود) پس از مدتی پیرمرد فقیری که با الاغش از اونجا رد می شد با زحمت فراوان سنگ رو از وسط جاده کنار گذاشت و کیسه ای از سکه های طلا در زیر سنگ پیدا کرد. با خوشحالی سکه ها رو برداشت و به راهش ادامه داد.»

یادمون باشه که:

- همه ما در برابر اتفاقاتی که اطرافمون می افته مسئولیم، پس با بی تفاوتی از کنارشون نگذریم.

- وقتی در یک جامعه زتدگی می کنیم، نباید همیشه دنبال انجام کارهایی باشیم که منفعت شخصی دارن.

- وقتی کارمون راه افتاد نسبت به بقیه بی تفاوت نباشیم.

******

این حکایت رو دوست خوبم مصطفی برام تعریف کرد، وقتی که داشتم براش می گفتم چطور میشه تو نظر سنجی وبلاگی که روزانه حدود 40 تا بازدید کننده داره (و تقریبا بازدیدکننده ها همه غیر تکراری هستن) در طول هشت ماه فقط 60 نفر شرکت می کنن؟

لطفا دروغ نگویید!

بیایید فقط یک روز دروغ نگوییم. حتی دروغ مصلحتی


+

هفت روز

تو این هفت روز:

1- از بلاگفا بیشتر از قبل متنفر شدم. چون اجازه نداد توی قالب وبلاگ، کد انتقال به سایت دیگه ای رو وارد کنم. یعنی امکان انتقال خودکار بازدید کننده ها به وبلاگ جدید از بلاگفا وجود نداره. از دوستان عزیزم خواهش می کنم اگه کد جاوااسکریپتی برای انتقال خودکار بازدید کننده ها به سایت دیگه ای رو می شناسن بهم معرفی کنن که دیگه از شر بلاگفا خلاص شم.

2-رفتم شاهرود. توی سفر 4 روزه به شاهرود برای دیدن دوستان و کارای دانشگاهی و ... که به اینترنت دسترسی نداشتم، فهمیدم که خیلی خوبه آدم فعالیتش تو دنیای مجازی رو کمتر کنه و به زندگی واقعیش هم برسه.

3-فرصت کردم مصاحبه مدیر بلاگ اسکای رو دانلود و گوش کنم. حرف دل خیلی ها رو زد. صاف و پوست کنده. مثل خیلیها از فیلترینگ هم شاکی بود و البته از دخالتها و کمکهای بی دریغ دولت هم صحبت کرد (مثل فیلتر کردن پیکوفایل تنها یک هفته بعد از راه اندازی!)

4- آب قطع شده بود. داریم به تابستون و فصل گرما نزدیک می شیم و مثل همیشه قطعی آب میاد سراغمون. دیروز هم اولین روزش رو تجربه کردیم. این وسط بعضیا میگن غربی ها ابرها رو می دزدن که اینجا بارون نیاد! (نتیجه اینکه هر چیزی رو میشه توجیه کرد و براش دلیل تراشید، حتی خشکسالی)

5- دوباره اخبار رو دنبال کردم. یه حرفی دکتر شریعتی زده که با خوندن دوباره اش، تصمیم گرفتم کمی هم به اتفاقاتی که اطرافم می افته توجه کنم. این سخن دکتر شریعتی هم بعدا در حاشیه نوشت می نویسم.

یاد آن ایام و آهنگها بخیر...

آهنگهایی هست که منو یاد روزهای خاصی میندازه. موقعیتهایی که تو فضا و حال و هواش اونقدر اون آهنگها رو گوش دادم، با شنیدن دوبارشون یاد اون روزها می افتم. یه آهنگی از مهستی هست که الان دارم گوش میدم و احساس می کنم که نزدیک غروب آفتاب توی خونه دانشجویی با دوستام نشستیم و این آهنگ رو گذاشتیم رو تکرار، چایی میخوریم، حرف میزنیم و البته نگاهی روزنامه وار هم به کتابها می اندازیم.

یاد آن ایام بخیر...

کم فروشی

کم فروشی فقط این نیست که یک کیلو جنس بخوای و 900 گرم بهت بدن.

کم فروشی فقط این نیست که دستمال کاغذی 200 برگ بخری توش 150 تا باشه.

اینکه پول اینترنت پر سرعت بدی و سرعتت از 64 بیشتر نشه هم کم فروشیه (منظورم از اینترنت پرسرعت همون 128 یا 256 خودمونه!)


پی نوشت:

گاهی وقتا صدای آدم به هیچ جا نمیرسه، شاید اصلا کسی دست و پا زدن آدمو نبینه، ولی بخاطر خودش هم که شده باید تا اونجا که میتونه داد بزنه، فقط به خاطر خودش! به خاطر اینکه بعدا از خودش نپرسه چرا دست و پا نزدی؟

قضیه با تلفن و تذکر و شکایت حل نمیشه. کلا قضیه مورد داره!