روزگار جوانی

نوشته های یک جوان در روزگار جوانی

روزگار جوانی

نوشته های یک جوان در روزگار جوانی

چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن

و چه تلخ است لذت را "تنها" بردن، و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن، و چه بدبختی آزار دهنده ای ست "تنها" خوشبخت بودن، در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است، در بهار هر نسیمی که خود را بر چهره ات می زند یاد "تنهایی" را در سرت زنده میکند، "تنها" خوشبخت بودن خوشبختی ای رنج آور و نیمه تمام است، " تنها" بودن، بودنی به نیمه است، و من برای نخستین بار در هستی ام رنج "تنهایی" را احساس کردم.
دکتر علی شریعتی

پی نوشت:
این را نوشتم برای خودم که زمانی خیلی دوست داشتم تنها باشم، تنهای تنها. فقط با خودم.

عینک؟

امروز بعد از چند ماه قلم و کاغذ به دست گرفتم تا زیر نور سفید رنگ لامپ مهتابی چیزی بنویسم. پس از چند دقیقه متوجه شدم نوشته ها را تار می بینم. فکر کنم تا چند وقت دیگر باید عینکی شوم . از وقتی هم که مادرم این موضوع را فهمیده هر وقت مرا پای کامپیوتر می بیند می گوید: شب و روز پای این کامپیوتر نشستی تا خودتو ناقص کردی!

به هیچ وجه نمی توانم خودم را با عینک تصور کنم. خدا به خیر کند این ماجرا را.

تصمیم نهایی

تصمیم گرفتم از این به بعد خبرها رو دنبال نکنم (همانطور که خیلی وقته اخبار ورزشی برام هیچ اهمیتی نداره).

می خوام از امشب به بعد نه به گودر سر بزنم و نه به فیس بوک. اکانت کلوبم رو هم که سه چهار ماه پیش غیر فعال کردم و تنها یادگاری اون همین لوگویی هست که بالای وبلاگم میخنده. یادش بخیر نقاشی امنیتی اکانتم بود.


می خوام فعالیتهام در دنیای مجازی رو محدود کنم به این وبلاگ و وبلاگی که برای معرفی نرم افزارم ساخته ام و ایمیلهای وارده از دوستان.

دو سال بعد

دو سال بعد احتمالا این اخبار رو می شنوید:

مشکل بیکاری حل شده و کسانی که بیکار هستند، از بیگانگان دستور می گیرند.


پی نوشت:

طبق وعده آقای رئیس جمهور قرار شده تا دوسال آینده مشکل بیکاری نداشته باشیم.

گربه سگ

تلویزیون اتوبوس تبلیغ انیمیشن «گربه ها و سگها علیه نمیدونم کی»* رو پخش می کرد، بیرون رو که نگاه کردم دیدم دو تا سگ یه گربه رو به دندون گرفتن و سر خوردنش دعواشون شده!


* این انیمیشن در مورد اتحاد گربه ها و سگها برای مقابله با نمیدونم کی هست. (این نمیدونم کی اسم داشت من یادم رفته)