روزگار جوانی

نوشته های یک جوان در روزگار جوانی

روزگار جوانی

نوشته های یک جوان در روزگار جوانی

...

امشب میرم شاهرود تا نسخه فارغ التحصیلی رو بپیچم. از اونجایی که تو این چند وقت تقریبا هرجایی می رفتم یه جای کار می لنگیده، یه احساس بدی دارم که نکنه فردا کارم راه نیفته.

کجایی لولو؟

لولو به جای اینکه اون ممه رو ببره، باید بیاد این اینترنتُ ببره خیال همه رو راحت کنه.

واااااای

امروز با هزار زور و زحمت یه برنامه با حجم بالا دانلود کردم. مثل همیشه برنامه رو تو یه فولدر از حالت فشرده بیرون آوردم و فایل اصلی رو پاک کردم. حالا در کمال ناباوری می‎بینم که فولدری که باید برنامه توش باشه خالیه. الان در حالت اغما هستم و بعدش می‎خوام سرم رو بکوبم به دیفال. بدبختانه فایلها ریکاوری هم نمیشن 


توصیه ای از یک داغ دیده:

پاک نکنید، Shift + Del نکنید، اگه اون آشغالی ویندوز پر باشه مطمئن باشید بو نمیگیره، بذارید هر چند روز یه بار خالیش کنید.

خواب و خیال

گاهی اوقات به دست آوردن بعضی چیزا، تبدیل میشه به یه آرزوی بزرگ و دست نیافتنی برای آدم. هر روز با فکرش از خواب بلند میشه، زندگی می‎کنه،حسرت می‎خوره، حسودی می‎کنه و می‎خوابه.

تا اینکه یه روزی می‎بینه به آرزوش رسیده. اون چیزی که می‎خواست رو بدست آورده. اونقدر خوشحاله که دوست داره از ته دل داد بزنه. فکر می‎کنه روزهای خوبی در انتظارشه. اما یهو از خواب می‎پره و میفهمه چیزایی که دیده همه‎اش خواب بوده.

آخه چرا؟

چرا وقتی که می خوای به یه نفر چیزی رو نشون بدی که خرابه و کار نمی کنه، دقیقا همون موقع درست کار می کنه و هیچ ایرادی نداره؟ هاااان؟ واقعا چرا؟ مخصوصا اگه قبل از اون کلی هم در مورد خرابیش صحبت کرده باشی.