روزگار جوانی

نوشته های یک جوان در روزگار جوانی

روزگار جوانی

نوشته های یک جوان در روزگار جوانی

شروع می کنم

بالاخره چنگ در گردن آن لاشخور انداختم و بعد از خفه کردنش می خواهم آن قورباغه زشت و بزرگ را هم قورت بدهم. به خاطر همین مدتی در انظار عمومی (از نوع مجازیش) ظاهر نخواهم شد. نمی دانم این مدت چقدر طول بکشد، یک هفته یا یک سال. فقط این را می دانم وقتی برمی گردم که بشود اسم این اینترنت را گذاشت اینترنت.

ولی مطمئنم که این آخرین پست روزگار جوانی نیست.

تئوری چماق

یه کاری هست که گذاشتم تو لیست انجام کارهای روزانه. از بس که اراده ی محکمی دارم، هر دفعه که موعد انجام کار میرسه، چند ساعت به تعویق میندازمش. مجموع این ساعتها تا به امروز شده 3 هفته 

برای انجام این کار،شخصا به تئوری چماق اعتقاد دارم، اما هنوز دنبال یه چماق خوب می گردم.

کی بود؟

همین الان (الان که نه دو سه دقیقه پیش) یهو گوشم سوت کشید. جوری که گفتم الانه که سرم بترکه. قدیمیا می گن وقتی اینجوری میشه یه نفر یه جای دیگه داره در موردت صحبت می کنه 

من که به این حرفا اعتقاد ندارم، ولی هر کی بوده خودش بیاد اعتراف کنه 

لاشخور

من هم دارم سعی می کنم خرخره این لاشخور را بگیرم و خفه اش کنم. ممکن است مدتی کمتر این دور و اطراف پیدایم شود، که اگر اینطور شد مشخص است با این لاشخور دست به یقه شده ام.

ادامه مطلب ...

کهنسالی

از خدا می خوام هیچ وقت پیر نشم، اگرم شدم بچه های خوبی داشته باشم، اگرم نداشتم، دوست دارم قبل از اینکه زمین گیر و محتاج کسی بشم، بمیرم.