روزگار جوانی

نوشته های یک جوان در روزگار جوانی

روزگار جوانی

نوشته های یک جوان در روزگار جوانی

ملا نصرالدین دروغگو

یک روز ملانصرالدین دست بچه ای را گرفت و به دکان سلمانی برد. به سلمانی گفت: من عجله دارم، اول سر مرا بتراش ، بعد هم موهای بچه را بزن.

سلمانی سر او را تراشید. ملا کلاهش را بر سر گذاشت و گفت: تا موهای بچه را اصلاح کنی برمی گردم. سلمانی سر بچه را هم اصلاح کرد ولی خبری از آمدن ملا نشد. به بچه گفت: چرا پدرت نمی آید؟ بچه جواب داد: او پدرم نبود. سلمانی گفت: پس کی بود؟ بچه گفت:مردی بود که درکوچه به من گفت بیا دونفری برویم مجانی اصلاح کنیم!


پی نوشت باربط:
* هر چند ملا زرنگ بازی درآورده، ولی دروغ گفته، درووووغ.
* علاوه بر اینکه ملا دروغگوست، از بچه هم استفاده ابزاری کرده.
پی نوشت بی ربط:
* می خواستم بگویم از حرف زدن خسته شده ام و بخاطر همین این مطلب کپی-پیستی بود. ولی دیدم تا حالا یک کلمه حرف حساب در این وبلاگ نزده ام. پس نمی گویم.

نظرات 7 + ارسال نظر
فرفری...! 27 تیر 1390 ساعت 22:47 http://reminders.blogsky.com/

سلام
الان خلقم تنگه . mood م پایینه!
خوش به حال ملا که زرنگی کرد! امروز دقیقا همین امروز آرزو کردم کاش منم زرنگ بودم!
ولی خب نمیخوام دروغگو باشم

قشنگ بود :)

ولی دیدم تا حالا یک کلمه حرف حساب در این وبلاگ نزده ام.
من با این مخالفم!

یه آمپول موود بزن موودت بیاد سر جاش

این روزا زرنگی یعنی دروغگویی، سعی کن زرنگ نباشی.

حرف حساب یعنی از آن حرفهایی که دوست داشتم بزنم ولی نشد. ولی تا همین حد هم که نوشته ام تا حدودی سبک شده ام، ولی کاش جرات میکردم و بیشتر مینوشتم.

دکتر خودم 28 تیر 1390 ساعت 08:19 http://porpot.blogsky.com

میدونی من با همین سادگی خودم خیلی حال میکنم (: ولی از ملا هم خوشم اومد، اگه اون حرف دوم رو نزده بود دروغی هم نگفته بود! :دی


یه کم هم خاشخاشی باش اینقدر ساده خوب نیست
فقط بیچاره سلمونی

فرفری...! 28 تیر 1390 ساعت 16:24 http://reminders.blogsky.com/

آمپولش اسمش چیه؟!!

آره یعنی دروغگویی. فعلا که نیستم. بعدا هم امیدوارم نباشم! ولی الان 89% آدما (یه درصدی پروندم الکی!!) زرنگن! بعضی وقتا از این زرنگی آدما رنج می برم.

بعضی وقتا جرات میشه حماقت و اشتباه. در اون مواقع بهتره آدم جرات نداشته باشه. "عاقلانه"ش اینه!

آمپول موودویتامین

89 درصدم بیشتر (منم یه چیزی پروندم)

آره. ولی معلوم نیست بعدها که آدم به گذشته اش نگاه میکنه، بتونه این توجیه رو بپذیره که اون موقع جرات داشتن حماقت بوده یا نه...

فرفری...! 28 تیر 1390 ساعت 16:26 http://reminders.blogsky.com/

و وقتی رنج می برم ... شرط خوشبختی ام میشه دقیقا حاشیه نوشتت

همه ی اینا هست، بدبختانه نفهم هم نمیشه بود. اما تو کوه درد باش، طاقت بیار و مرد باش.

فرفری...! 28 تیر 1390 ساعت 22:55 http://reminders.blogsky.com/

ااا این مال کی بود؟ سیاوش؟ محسن چاوشی؟ یکی که قبلا عضو خونوادتون بوده الان نیست؟

دقیقا نفهم هم نمیشه بود

در مورد توجیه هم بله! موافقم ولی آدم به اقتضای شرایط هر موقع باید بهترین تصمیم رو بگیره.

بعد دیگه ...! آهان آمپولتون هم در بازار دارویی ایران وجود نداره! نمیدونستم تو کار واردات دارو هم هستی؟! البته از نوع غیرقانونی!

چاوشی

باید بری ناصرخسرو اونجا فراوونه

علی.م. 4 مرداد 1390 ساعت 13:01 http://hobnob.blogsky.com

ایول کلک خوبیه ها!
اگه میخوای دروغ هم نباشه اینطوری بگو:
سلام. من عجله دارم. میشه لطفا اول سر من را بزنید بعد سر این بچه رو...

آره کلک خوبیه
توجه نکردی چی شد. دروغ از این بزرگتر که گفته من برمیگردم ولی برنگشت

علی.م. 4 مرداد 1390 ساعت 13:02 http://hobnob.blogsky.com

به نظر من دروغ نبوده اصلا


نکنه تو هم این دفعه که رفتی موهاتو کوتاه کنی می خوای این کلکو سوار کنی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد