روزگار جوانی

نوشته های یک جوان در روزگار جوانی

روزگار جوانی

نوشته های یک جوان در روزگار جوانی

یاد آن ایام و آهنگها بخیر...

آهنگهایی هست که منو یاد روزهای خاصی میندازه. موقعیتهایی که تو فضا و حال و هواش اونقدر اون آهنگها رو گوش دادم، با شنیدن دوبارشون یاد اون روزها می افتم. یه آهنگی از مهستی هست که الان دارم گوش میدم و احساس می کنم که نزدیک غروب آفتاب توی خونه دانشجویی با دوستام نشستیم و این آهنگ رو گذاشتیم رو تکرار، چایی میخوریم، حرف میزنیم و البته نگاهی روزنامه وار هم به کتابها می اندازیم.

یاد آن ایام بخیر...

کم فروشی

کم فروشی فقط این نیست که یک کیلو جنس بخوای و 900 گرم بهت بدن.

کم فروشی فقط این نیست که دستمال کاغذی 200 برگ بخری توش 150 تا باشه.

اینکه پول اینترنت پر سرعت بدی و سرعتت از 64 بیشتر نشه هم کم فروشیه (منظورم از اینترنت پرسرعت همون 128 یا 256 خودمونه!)


پی نوشت:

گاهی وقتا صدای آدم به هیچ جا نمیرسه، شاید اصلا کسی دست و پا زدن آدمو نبینه، ولی بخاطر خودش هم که شده باید تا اونجا که میتونه داد بزنه، فقط به خاطر خودش! به خاطر اینکه بعدا از خودش نپرسه چرا دست و پا نزدی؟

قضیه با تلفن و تذکر و شکایت حل نمیشه. کلا قضیه مورد داره!

به بهشت نمی روم...

به بهشت نمی روم... اگر مادرم آنجا نباشد.

مرحوم حسین پناهی

خنده و گریه

مرد دانایی برای جمعی سخنرانی میکرد و جوکی برای حضار تعریف کرد.
همه دیوانه وار خندیدند. بعد از لحظه ای او دوباره همان جوک را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.
او مجدد جوک را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن جوک نخندید.
او لبخندی زد و گفت: وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به جوکی یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟

+

سلام خرداد

خرداد را همیشه دوست داشته ام. خرداد برای من یعنی خوابیدن روی تخت چوبی زیر سایه درخت انگور، یعنی لب حوض نشستن و بستنی خوردن (که حتی با خاطرات بستنی خوردن در چله تابستان هم عوضش نمی کنم)، خرداد یعنی آبپاشی گلها و درختان باغچه برای فرار از انبوه درسهای نخوانده، خرداد برای من یعنی بچگی‎هایم. خرداد را همیشه دوست داشته ام، مخصوصا خرداد بچگی‎هایم را.

خرداد که می شود نگاهی به گذشته ام می اندازم، آدمی را میبینم که یکسال از من کوچکتر است، آرزوهایی در سر دارد و به جایی که الآن ایستاده ام فکر می کند. خرداد که می شود الآنم را در آینه می بینم و از او درباره آرزوهایش می پرسم. خرداد که می شود کوله بار آرزوهایم را می بندم و به خرداد بعد فکر می کنم.

سلام خرداد! من دارم می آیم.