روزگار جوانی

نوشته های یک جوان در روزگار جوانی

روزگار جوانی

نوشته های یک جوان در روزگار جوانی

دستم درد می کنه

از آنجایی که این ترم فقط 2 واحد ناقابل مانده بود، با استاد صحبت کردم که در کلاسهای بسیار مهم () این درس حاضر نشوم. ایشان هم قبول کردند و در عوض فرمودند که یک کتاب را خلاصه کرده و به عنوان تحقیق تقدیم کنم چون من با مراحل چهارگانه تحقیق آشنا بودم (Ctrl+A , Ctrl+C , Ctrl+V , Ctrl+P) گفتم چشم و با خیال راحت سیری در اینترنت نمودم و سه مرحله از مراحل چهارگانه فوق را انجام دادم . فقط مانده بود مرحله آخر یعنی پرینت گرفتن .

خوشحالی من از نتیجه تحقیقات خیلی طول نکشید  و با شنیدن خبر اینکه تحقیقها باید دست نویس باشند، تمام خستگی جستجو و کپی-پیست کردن تحقیق به تنم ماند! علاوه بر شرط دست نویس بودن تحقیقها، هر صفحه تحقیق باید شامل 250 کلمه (اگر اشتباه نکنم) و تعداد کل صفحات حدودا 25 صفحه می‎بود . از آنجا که خلاصه‎ی یک کتاب 170 صفحه‎ای شده بود 50 صفحه، افتادم به جان تحقیق و از سر و تهش زدم تا به 40 صفحه رسید.

تایپ مطالب دست نوشته دیده بودم، اما از دیروز تا همین یک ساعت پیش داشتم مطالب تایپ شده و آماده را روی کاغذ وارد می‎کردم!

خدا آخر و عاقبت این تحقیق بی سرو ته و بدخط را به خیر کند! البته اعتقاد دارم که استاد این تحقیق را نخواهد خواند (مثل بقیه استادها و تحقیقها) و فقط نمره‎اش را -به قول خودشان- لحاظ می‎کند .


پی‎نوشت:

1- الان که دستم درد می‎کنه قدر نرم افزارهایی مثل ورد رو می‎دونم (البته هی به خودم می‎گفتم دستت درد نکنه!).

2- نتیجه این تحقیق (علاوه بر نمره گرفتن) کتابی نوشتن این پست بود.

3- برای تحویل این پروژه پیچیده و عظیم و فاخر و ...  فردا دوباره باید برم شاهرود و احتمالا تا جمعه نیستم ، ولی هرجا که کامپیوتر و اینترنت پیدا کنم مثل خوره‎ها می‎افتم به جونش و میام نت

4- و در آخر اینکه ملالی نیست جز دوری شما دوستان

نظرات 11 + ارسال نظر
الدان 30 خرداد 1390 ساعت 18:59

تو این موقعیت می گن طرف خورد به بشکه

شما بگو تانکر

آرمان 30 خرداد 1390 ساعت 20:33

جدا خسته نباشید
می فهمم چی میگی
دوری شما سخت تر است عزیز!


خیلی ممنون آرمان جان

دخترشرقی 31 خرداد 1390 ساعت 09:20

سلام خسته نباشید
واقعا دستتون درد نکنه (این عبارت حالا جا افتاد)
ولی عجب استادی بوده!!!دست نویس!!!!

سلام. خیلی ممنون.
آره بالاخره امروز پروژه دست نویس رو تحویل دادم راحت شدم.

comix 31 خرداد 1390 ساعت 11:31 http://reminders.blogsky.com/

سلام سلام!
عکسشو بده براش سیبیل بکشم تا دیگه اذیت نکنه تو رو

خودش سیبیل داره. براش شاخ بذار!

comix 31 خرداد 1390 ساعت 11:32 http://reminders.blogsky.com/

یه پیشنهاد هم دارم ! داری میری شاهرود دانشگاه و تحقیقو اینا رو ولش کن، بگرد کامپیوتر و اینترنت پیدا کن بیای اینجا !

خوب حرف شما رو گوش کردم الان اومدم

شهرزاد 31 خرداد 1390 ساعت 15:59

سلام!
شما که ریاضی میخوندین گویا... تحقیق دیگه چیه... مثلا تشریح فرآیند عملی تبدیل انتگرال ناسره به سره و خاطرات جناب فوریه و لاپلاس و...؟!!!
آهاااااان فهمیدم عمومی!!!
بله دیگه سزای فسیلی(دانشجوی ترم آخر) که عمومیشو بذاره با صفری ها پاس کنه همینه:)
آخی یادش به خیر!

سلام.
آره عمومیه انقدرم سخت گرفته بود که

pink 1 تیر 1390 ساعت 14:12 http://www.togetherlife.blogsky.com

دقیقا ادم اون لحظه فکر میکنه کلی اوار ریخته رو سرش

آره ولی بالاخره تموم شد

comix 2 تیر 1390 ساعت 08:24 http://reminders.blogsky.com/

سلام!
ااا هنوز جمعه نشده؟!؟؟
:دی

سلام.
نه هنوز نشده!

دکتر خودم 2 تیر 1390 ساعت 18:35 http://porpot.blogsky.com

من به شما افتخار میکنم شما مرزهای دانش رو یه خورده گسترش دادی

خواهش می کنم گفتم دیگه زیادی گسترش ندم برای آیندگان هم چیزی بمونه کشف و بررسی کنن

comix 3 تیر 1390 ساعت 10:14 http://reminders.blogsky.com/

شاخم میذاریم!!

سلام!
امروز دیگه جمعه است!
الان فارغ التحصیل شدی؟!!!

سلام. آره بالاخره تموم شد

comix 5 تیر 1390 ساعت 11:14 http://reminders.blogsky.com/

به سلامتی :) شیرینیشو بذار بغل شیرینی گواهینامه!!

نمیدونم چرا صدات قطع و وصل میشه! نفهمیدم چی میگی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد