روزگار جوانی

نوشته های یک جوان در روزگار جوانی

روزگار جوانی

نوشته های یک جوان در روزگار جوانی

تو زندگی هیچی غیر ممکن نیست!

اگه کسی بهت گفت که نمیتونی کاری بکنی ...


(برسد به دست comix)


اگه کسی بهت گفت که نمیتونی کاری بکنی



به اطرافت خوب توجه کن



همه جوانب کار رو در نظر بگیر



و شروع کن به انجام اون کار



از تمام توانایی و امکاناتی که خدا بهت داده استفاده کن



و در کارت خلاقیت و ابتکار به خرج بده



سرانجام موفق میشی و به اون شخص نشون میدی که تو میتونی



+

نظرات 12 + ارسال نظر
comix 24 اردیبهشت 1390 ساعت 12:18 http://reminders.blogsky.com

Yes!!!

دخترشرقی 24 اردیبهشت 1390 ساعت 12:23

سلام

کاش این مطلبو هر روز واسه خودمون تکرار کنیم و ببینیم .

یعنی ما نبینیم این مطلب رو

نه بابااااااا! همه بخونن و ببینن!
ولی comix خیلی دقت کنه!
مطلب سرگشاده است دیگه!

احسان 24 اردیبهشت 1390 ساعت 13:33 http://boosehayeasheghane.blogsky.com/



چیزی واسه گفتن نمونده

یه کم بیشتر فکر کن شاید چیزی مونده باشه!

شهرزاد 24 اردیبهشت 1390 ساعت 13:41 http://fartooclose.blogsky.com/

کارها نیکو شود اما به صبر!!!

comix 24 اردیبهشت 1390 ساعت 13:43 http://reminders.blogsky.com


آقا رسید ! خیلی خوب بود ! یعنی کلـــی شاد شدم اومدم دوباره بگم ! :دی
آره دختر شرقی راست میگه باید تکرار کنیمش.
اصلا باید هی حواسمون باشه ...

واقعا شدم!

خوشحالم که اینجوری شدی!

comix 24 اردیبهشت 1390 ساعت 16:31 http://reminders.blogsky.com



منم خوشحالم که شماها هستید....

✿kahrOoOoOoOba✿ 25 اردیبهشت 1390 ساعت 11:02 http://kahrobaaaa.blogsky.com/

خب دیگه رسید دست مالکش مایم بووووووووووقیم

محمد اسماعیل حسنی 25 اردیبهشت 1390 ساعت 12:00 http://mshj.mihanblog.com

خواستن توانستن است...

بله دقیقا.

✿kahrOoOoOoOba✿ 25 اردیبهشت 1390 ساعت 12:42 http://kahrobaaaa.blogsky.com/


این یعنی چی هاااااااااااااااااااااااااااااا این خودمو داداشامن اوردم حسابتو برسن

اینی که گفتی یعنی بله ما بوقیم هااااااااااااااااااا

انگار یه فص کتک میخوای

چقدر شبیه همید؟ خودت دقیقا کدومشونی؟




زدی چشمو کور کردی، من واسه تلافی با بچه محلامون میام سراغت!

✿kahrOoOoOoOba✿ 25 اردیبهشت 1390 ساعت 18:20 http://kahrobaaaa.blogsky.com/

اگه گفتی من کدومم ؟

من نزدم داداشم بود من فقط از دور وایسادم نیگاه کردم
خب حکم مهندس ناظرو داشتم
من نبودم داداشام هیچ کدوم درست عمل نمیکردن

پس سردستشون تو بودی. احتمالا اون وسطیه ای:

افشین 26 اردیبهشت 1390 ساعت 11:01

چرا تو زندگی غیر ممکن زیاده که خدا هم نمیتونه انجام بده
مثلا خدا نمیتونه یه تخم مرغو توی یه شیشه بندازه

پس در این صورت از ما آدمها هم انتظاری نیست برای انجام این کارها.

comix 26 اردیبهشت 1390 ساعت 23:33 http://reminders.blogsky.com

دعوا ؟!!
بده زشته !!
(برسد به دست مجید و کهربا)!


کهربا تو با اون همسایه تون سر پارکینگ هم همین جوری دعوا کردی؟؟!!!
(برسد به دست کهربا)!

دعوا رو اول اون شروع کرد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد