روزگار جوانی

نوشته های یک جوان در روزگار جوانی

روزگار جوانی

نوشته های یک جوان در روزگار جوانی

بهانه گیر اخمو

سیزده بدر رفته بودیم کنار رودخونه. در آخرین دقایق برادرزاده‎ام افتاد تو آب. بعد که درش آوردیم و لباساشو عوض کردیم بهانه آورد و گریه و زاری کرد که من شرت می‎خوام و شلوار بدون شرت نمی‎ پوشم! حالا یکی بیاد به این بچه بفهمونه که الآن شرت از کجا بیاریم! فقط شانس آوردیم که یه بچه دیگه اونطرف تر همین وضعیت براش پیش اومده بود. ما هم از فرصت استفاده کردیم و گفتیم اون بچه هم شرت نپوشیده! ببین اصلا گریه نمیکنه!

یعنی یه الف بچه همه رو کلافه کرده بود!

نظرات 2 + ارسال نظر
محمدرضا 15 فروردین 1390 ساعت 14:59 http://mamreza.blogsky.com

حسین 16 فروردین 1390 ساعت 12:35 http://www.love-family-life.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد